وقتی که میگفتی :تو خوبی !
این خود سرآغاز کتابی بود
هر حرف تو , الهام شعری
وقتی در این بیهودگی ,من بی تو بودم
وقتی که سرگردانیم ورد زبان بود
وقتی که میماندم بجا , چون ریشه در خاک
من هیچ بودم ,هیچ ,شاید !
هستی من , تنها کلام ساده نام توبود و
بیش از این هیچ
شاید به این امید میماندم در این راه
تا روزی آخر رهگذار خسته ای باشی
تا چشم هایت خیره گردد برنگاهم
شاید که میماندم به این امید واهی
تا روزی آخر بگذری از کوچه ما
شاید به این امید میماندم که روزی
این حلقه هارا بگسلی از دست وپایم.
دست مرا در دست گیری
یکبار دیگر خون گرم عشق را با مهربانی
در پیکرم جاری بسازی !
هر حرف شعری بود
وقتی که از ماندن دلم بیزار میشد
وقتی دلم همچون کبوترهای وحشی
در تنگنای سینه ام بیتاب میشد
هر حرف تو الهام شعری است
وقتی گریزانم از این زندان بی نور
وقتی که میمانم بجا چون ,ریشه در خاک
وقتی که میگریم ,چنان ابر
وقتی که بیزارم از این نا آشنایان
هر حرف تو در اینهمه بیهودگی ها
الهام شعری است .
الهام شعری است ....!