سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سهیلا


مطرود و غم گرفته و دلتنگ

همچون جزامیان سیه روز

در غارهای موحش شبرنگ

تنها نشسته ام

شعر ملال و بیهدگی را 

در انزوای خلوت مرموز

تادره های خامش بیرنگ

آواز میدهم

پربسته مر غکان تبسم را

در دشتهای خالی ,پرواز میدهم

تنهایی ,این سکوت ملال آور

با تیک و تاک عقربه میسازد

تا انتهای وسعت پندارم

باقیل وقال وهمهمه میتازد 

تنها نشسته ام

اندوه من زهجرت یاران است

در پلکهای خسته سنگینم

اشک زلال باران است

کی از کدام روزنه باز آید

آرامشی که رفته مرا از دست 

تنهایی این سکوت هیاهوگر

در استخوان له شده ام نشست

تنها نشسته ام

تنهاترین سرود تداوم را 

در قاب غم گرفته دیوار 

در چارچوب پنجره بسته 

تکرار میکنم ...................




      

درمدار بیقراری , باخیال زندگی

میگشایم دفتر غم را به فال زندگی

در حصار بودن واندیشه تکرار روز

می نشینم تا قیامت با محال زندگی

اختناق لحظه ها را میتوان درهم شکست 

با سرود گرم بودن ,با وصال زندگی

ای امید خفته در گلواژه های شعر من

مرهمی باش از برای زخم بال زندگی

با صداقت پرگرفتم تا فضای زندگی

ای شگرد پاک بودن ,شد وبال زندگی

کودک تقدیر من در کوچه های فتنه مرد

در تکاپوی جوانی , بازوال زندگی 




      

52/10/8

......................................

ای حلول روح پاک اندوده سیال

ای زلال ژرف ریزش ها 

                      تراوش ها

ای کتاب سبز جلد واژه های سرخ

ای قرائت خوان تک تک آیه های 

                         سرخ بشکفتن

                          سبز روییدن

ای تلاوت گوی رمز رود

نبض موج

ای ظهور پرچم سبز,از عروق شاخ

ای بهار راستین

تنهایی مرا دوباره پناهی باش

زیراتوخودگفتی:

پیکرم دوباره تکیه گاه تست 

تکیه گاه دستهای تو

تکیه کن , نترس , تکیه کن !

قصه ای بگو!

قصه شکست ها 

خنده های بی نشاط

گریه های بی زبان

قصه غمی که پیکرت

زیربارآن شکسته است

پیکرم , همیشه ,تکیه گاه تست

تکیه کن ,نترس ,تکیه کن !

من , همیشه ,نرده بوده ام !

 

........................................

 

 




      

باغ بی دیوار شعرم را ,بهاری دیگرست

شاخه خشک قلم  را ,برگ وباری دیگرست

پای گل در مینوردد,راه خاک تیره را

جاری از هر گام او ,سمبوسه زاری دیگرست 

بوسه بازی گل و مهتاب در گلخانه بود

این زمان ,میعادشان را بوسه زاری دیگرست

خلسه پروانه بر سجاده گلهای سر

برگل سرخ دل ما , نیش خاری دیگرست

شعله غم های ما ,دود کبود چشم ماست

تا که ایجاد محبت ,در دیاری دیگرست

         *       *       *

بوته خودروی یادت شد مراتنپول دل

در کبود ابر چشمم ,چشمه ساری دیگرست

وسعت دنیای من جز وسعت چشم تو نیست

زانکه خود آن بیقراری را , قراری دیگرست

مینوازی با نگه زیباترین آهنگ را 

این ترنم , در فضای رهگذاری دیگرست

سایه های ما اگر جاری شود در ماهتاب

زیر هر گام من و تو , سبزه زاری دیگرست

پای نه برچشم های بی نگاه آرزو 

تا ببینی عشق ,اینجا , از تباری دیگرست

ای نگاهت سبز , یادت سبز , جایت سبز تر

از تو و یاد تو , در من یادگاری دیگرست.

 




      

وقتی که میگفتی :تو خوبی !

این خود سرآغاز کتابی بود

هر حرف تو , الهام شعری 

وقتی در این بیهودگی ,من بی تو بودم

وقتی که سرگردانیم ورد زبان بود 

وقتی که میماندم بجا , چون ریشه در خاک

من هیچ بودم ,هیچ ,شاید !

هستی من , تنها کلام ساده نام توبود و 

                           بیش از این هیچ

شاید به این امید میماندم در این راه

تا روزی آخر رهگذار خسته ای باشی

تا چشم هایت خیره گردد برنگاهم

شاید که میماندم به این امید واهی

تا روزی آخر بگذری از کوچه ما 

شاید به این امید میماندم که روزی 

این حلقه هارا بگسلی از دست وپایم.

دست مرا در دست گیری

یکبار دیگر خون گرم عشق را با مهربانی

در پیکرم جاری بسازی !

هر حرف شعری بود 

وقتی که از ماندن دلم بیزار میشد

وقتی دلم همچون کبوترهای وحشی 

در تنگنای سینه ام بیتاب میشد

هر حرف تو الهام شعری است

وقتی گریزانم از این زندان بی نور

وقتی که میمانم بجا چون ,ریشه در خاک

وقتی که میگریم ,چنان ابر

وقتی که بیزارم از این نا آشنایان

هر حرف تو در اینهمه بیهودگی ها 

الهام شعری است .

الهام شعری است ....!




      
<      1   2   3   4   5   >>   >